سلام
اگر این بار دستم را از صفحه کلید بردارم دیگر این بلاگ هم پا بر جا نخواهد ماند.
وقتی بلاگ ها و سایت ها رو در این چند روز اخیر مرور می کردم دیگر امیدی به بلاگم نداشتم آخر حرف مقابل افکارم زیاد است و توانی در دستانم نمانده برای پاسخ گویی...
در هیئت دانشگاه شریف که بودیم گاهی بین بچه ها بحث درباره ی ولایت فقیه پیش میآمد، وقتی بالا میگرفت و بعد هم تمام که میشد یه سری، از سوراخها بیرون میومدن و به هم میگفتن من که اصلا سیاست رو به طور کلی کنار گذاشتم ...شاید میتوانستم برای به نتیجه رسیدن بحثها حرفی بزنم ولی برای قانع کردن این جور آدمها نه...
دو برادر از آشنایان به تبعیت از تمام فامیلشان برای داشتن علمی محکمتر، در فرنگ مشغول تحصیل اند...به تازگی پدرشان با خبری ما را سرافراز کردند: پسرانم دیگر نماز نمی خوانند وجود این دولت در رژیم ایران برایشان تضادهای زیادی به وجود آورده...خب الآن من چه بگویم...هر چه میشنوند سیاسی اش می کنند و بعد هر کار دولت را به ولایت ربط میدهند و آن وقت آنچه را خراب میکنند دین خودشان است...
یک بنده خدایی که مدرس است و در فقه و حقوق استاد و بسی پژوهشگر...چند سال پیش برای سخنرانی به مدرسه ما آمده بود...موضوع جاانداختن ولایت فقیه بود که مردم رفتن دانشگاه جوگیر نشن و زمانش هم سه سال بعد از قضایای هشتاد و هشت...من آن سخنرانی را گوش کردم و نزدیک به یک هفته وقت گذاشتم تا تماما بنویسمش...عالی بود
وقتی ملتفت شدم این بنده خدا کلاس درس آزاد هم دارد؛ با ذوقی بی مثال در کلاسهایش حضور یافتم...خوشحال بودم که در زمان انتخابات با چنین آدم منصفی ارتباط دارم و میتوانم از او راهنمایی بگیرم اما دیدیم که او خیلی هم در این مورد معتدل نیست و هرچند من حالا هم مشتاق علمش هستم ولی نسبت به انصافش بیاعتماد شدم حتی اگر با آن معلم سابق دینی که بسی برایم عزیز است درد و دل نمی کردم به تمام وجود آن بنده خدا بی اعتماد میشدم. آخر او در کلاسش اعلام کرد که کدام نامزد از نظر او اصلح است و از این گذشته متناقض با حرف خود، کاندیدای دیگری را تخریب کرد و از نظر من جلسه را به غیبت کشاند.
هنوز آنچه میخاستم ننوشتم ...
فکر میکردم اشک ریختن فقط برای همان خیابان آزادی در عاشواری 88 بود اما این بار یک جانبه نگریهای دوستان امانم را بریده...چرا نمیشود به جای اعلام (چه مستقیم چه در لفافه) کاندیدای اصلح از نظر خودتان به تبیین رییس جمهور خوب در دوران کاندیداتوری بپردازید؟ این اعلام کردنها از طرف شما نوعی تحمیل است، هر چند نیتتان خیر باشد.
درباره ی حدیث" الناس علی دین ملوکهم" دو مطلب است:
الف) اول اینکه ای عزیزان خواص مراقب خود باشید، نگاه همه به شماست، درقبال این تاثیری که دارید باید جواب بدهید...
ب) بعد هم ای مردم شما بدانید اگر نخواهید از عقلتان استفاده کنید و در هر کاری کورکورانه تقلید کنید، عاقبت بدی خواهید داشت...
شما اگر جزء نخبگان و تاثیرگذارانی، در این موقعیت باید خوب جایگاهت را بشناسی؛ ما قبل از اینکه عهده دار تبلیغ اصلح باشیم دو وظیفه ی بس بزرگتر داریم که اگر همان ها را درست عمل کنیم شاید اصلا این سومی محو شود.
1.نفس کشیدن در این مملکت خیلی قیمتی ست و آنچه این نفس ها را برای ما ممکن می کند مقابله با دشمن است. شعار است که میگویند "هر رای تیری ست به قلب استکبار" اما اشتباه که نیست؛ عزیز نخبه تو این را در قلب ها بنشان. به آن ها که مدام می گویند :"بگو از نظر تو اصلح کیست؟" سرمایه های انقلابی را یاد آور شو و برایشان از اهمیت رای دادن بگو، آن ها اگر بفهمند که با چنین کار کوچکی چه کمکی به انقلاب ارزشمند میکنند؛ بسیار مشتاق تایید چند باره ی نظام به بهترین وجه میشوند.
2.دیگر آن که تو باید تا جایی که وظیفه ات می بینی به انتخاب بهتر کمک کنی. اصلا بیا بگو چه جوری باید فکر کرد درباره ی قوهی مجریه. بگو چگونه میتوان کاندیداها را شناخت نمی خواهد تو آن ها را به دیگران بشناسانی. ویژگیهایی که رهبر عزیز برای رییس جمهور مفید معین میکند را تو متذکر شو... به قولی ماهی خور بار نیار که ماهی گیر مفیدتره و لازمتره.
3.برای اعمال وظیفهی سومت به جمعی بس کوچک و محدود نیاز داری تا بتوانی همهی حرفهایت را کامل بزنی تا سوء برداشت نشود اما باز هم این اعلام کاندیدای اصلح از نظر تو ربطی به خاص بودنت ندارد. این مورد بیشتر جنبه ی همفکری و تقویت اذهان هم سطحان خودت را دارد یعنی با آن ها که هم سنگت هستند بنشینی و نظراتت را بگویی و نظراتشان را بشنوی.
اما به جز اینکه خواص وظیفه دارند کوتوله پروری نکنند، مردم هم باید عامی بودن و کوتوله شدن متنفر باشند. بهترین حرفها را انتخاب کنند( یتبعون احسنه) و اول حق را بشناسند و بعد در هر موقعیتی اهل حق را شناسایی کنند. به قول امام علی که به حرفها نگاه کنیم نه به گوینده ها. این واقعا توهین به شعور خودت است که بگویی: من متنظرم ببینم نظر استاد( حاجی، شورای هیئت، فلان فکلی ...) با کیه؟
پینوشت: فکر می کردم در این پست بیشتر از این ها رسوا کنم اما آرامتر برخورد کردم و باور کنید اشکهایم از دستم ناراحتند که با لحن جدیتر حقشان را نگرفته ام.